چهارشنبه, 14 می, 2025
تماس با ما
درباره ما
تقویم ایرانی...

Shahrvand Dallas
Advertisement
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
Shahrvand Dallas
Shahrvand Dallas
بی نتیجه
همه نتایج جستجو

تقصیر خودم بود – داستانی از انوشه رحیمی

انوشه رحیمی

سه‌شنبه, 30 می, 2023
Share By EmailShare on FacebookTelegram Channel

تقصیر خودم بود
انوشه رحیمی

تقصیر شما نیست! تقصیر هیچ‌کدامتان نیست! خودم مقصرم که برای تکوین شما هم نقشه کشیدم؛ نقشه‌ای که نیمه‌کاره ماند. این‌ها را به‌عنوان وصیت و یا شاید اعتراف‌نامه می‌نویسم تا خیال شما راحت باشد.

پدر چاپلوسی بسوزد! چه کسی باورش می‌شد عنایت با من چنین کند؟! عنایتی که خودم بال‌وپرش دادم. گردنم بشکند! هه… چه می‌گویم؟! اگر روان‌شاد مادرم زنده بود، حالا هی در هوا تف می‌انداخت و می‌گفت: «نگو! شاید همین الان مرغ آمین از بالای سرت رد شود و آمین بگوید!» مادر جان! کجایی ببینی بدون مرغ آمین، دارند فردا گردن ته‌تغاری‌ات را می‌شکنند! کجایی ببینی چه‌گونه نمک خانواده ما را خوردند و نمک‌دان شکستند!

حالا معنی حرف هم‌شاگردی‌ دبیرستانم را می‌فهمم. آخر من دائم سلام می‌کردم. موقع نماز هم از سلام آن خوشم می‌آمد. تا اقامه می‌بستم، می‌نشستم به سلام دادن. آن هم‌شاگردی‌ام می‌گفت: «بی‌چاره! در عربی سلام یعنی خداحافظ! آن‌ها به‌جای سلام می‌گویند اهلا و سهلا!» ولی من به او اعتنا نمی‌کردم و از ارادتم به سلام کم نمی‌شد.

«سلام» را پیش از آن‌که عنایت امیرعنایت شود، پرورانده بودم. از نوجوانی، دلم می‌خواست نام فرزندان آینده‌ام را جوری بگذارم که با جمع حروف اول آن‌ها، «سلام» بسازم. بعد از عروسی، مادرتان هم از این سودا استقبال کرد.
سوسن! لاله! افرا! و مریم! شما که آمدید، نه که ناراضی باشیم، دختر رحمت است، ولی خب، دل مادرتان بیشتر از من پسر می‌خواست. گفتم که تقصیر شما نبوده و نیست.
شما دوقلوها هم که آمدید، گفتیم این سلام ما هرز نرود. با برهان و رادان، «سلام» را ادامه دادیم به «سلام بر».

این عنایت از بچگی، هم‌محل ما بود. بچه‌ی بی‌خاصیتی بود. هیچ‌کس تحویلش نمی‌گرفت. بچه‌های محل‌ صدایش می‌کردند «عِنی زپرتی»! از شما چه پنهان، پشت سرش حرف بسیار بود. آب که از سر من رد شده، حالا باید حقیقت را بگویم. هرچه‌قدر لاپوشانی کردم، بس است. می‌گفتند رفیق کسبه محل است و از آن راه، پول درمی‌آورد.

مادرِ زیاده‌ازحد مهربان ما می‌گفت: «مردم بی‌خود می‌گویند.» و با او مثل ما رفتار می‌کرد؛ عین پسرش. می‌گفت: «این بی‌نوا که مادر ندارد، مردم هم به‌جای مهربانی کردن، به او نیشتر می‌زنند. درست نیست. خدا را خوش نمی‌آید.» آن‌قدر لی‌لی به لالایش گذاشت که وقتی بزرگ شد، از عمه‌تان خواستگاری کرد. خواهرم تیرش می‌زدی، خونش درنمی‌آمد. می‌گفت: «آن‌قدر خاک بر سر من شده که بشوم زن عِنی زپرتی؟!» عنایت این را شنیده‌بود. رگ پیشانی‌اش را دیده‌بودم که چه‌ ورمی کرده‌. دوست نداشتم دامادمان شود، ولی طاقت دیدن شرمندگی‌اش را هم نداشتم. دلم می‌خواست برایش کاری بکنم. مادرم باز برایش مادری کرد و رفت دختر یکی از حاجی بازاری‌‌های پول‌دار و معتبر شهر را برای او خواستگاری کرد.

همان شد که عنایت یک‌شبه رهِ صدساله رفت. وارد بازار شد و از آن‌جا پایش به جای‌گاه ازمابهتران باز شد. وقتی داشت تقلا می‌کرد تا به این جایی برسد که حالا برای خودش امیری کند، من بزرگ‌ترین حماقت زندگی‌ام را مرتکب شدم. منی که برای خودم به‌عنوان مهم‌ترین صراف شهر، اسم و رسمی داشتم، برایش تبلیغ کردم که به‌خاطر او و در راه رکاب او، تعداد فرزندانم را به‌گونه‌ای افزایش خواهم داد تا با نام آن‌ها «سلام بر امیرعنایت» درست‌شود. بی‌چاره مادرتان که پاسوز این تبلیغ نابخردانه‌ی من شد!

این‌گونه شد که با آمدن ایمان و مینا و یسنا و رادین «امیر» هم ساخته‌شد. دیگر همه‌ی شهر ما را می‌شناختند. عنایت هم از ما به‌عنوان اهلِ بیتش یاد می‌کرد. خودتان خوب می‌دانید که دائم ما را در تلویزیون نشان می‌دادند و با ما مصاحبه می‌کردند. شده‌بودیم کارداشیان مارداشیان کشور! با ذوق سلبریتی شدن، رفتیم که «عنایت» را کلید بزنیم.

عطیه! تو هم با سلامتی و خوشی آمدی. اما خودتان خوب خبر دارید که هنگام به‌دنیاآمدن نوید، با فشار زایمان‌های پی‌درپی، زهدان مادرتان دچار پارگی شد و همان شد که از «عنایت» تنها «عِن»اش درآمد. از آن موقع بود که روی در و دیوار شهر سیاهه شد: «سلام بر امیر عن!» همان شد که فشارهای ازمابهتران بر ما زیاد شد.

به من فشار آوردند که زن دیگری اختیار کنم تا «آیت» را هم سر بیندازم، بلکه این سیاهه‌نویسی‌ها پایان یابد! اما من که عاشق مادرتان بودم، راضی به این کار نشدم. فشارها را آن‌قدر افزایش دادند تا زورم گرفت و رفتم و خودم را عقیم کردم! و حالا این است روز و حالم که بدون وکیل و دادگاه حضوری، حکم اعدام مرا گرفته‌اند. من به درک! دَندَم نرم، حقم است!‌ منی که به‌جای پدری کردن برای شما فرزندانم، پدری کردم برای اَتِینایی که آخرش بلای خان‌سوز خودمان شد. حالا بیشتر از خودم، نگرانم که مبادا بلایی سر عطیه و نویدم بیاورند!

شما را به خدا، این‌جا نمانید؛ خودتان را گم‌وگور کنید که این‌ها هرکاری می‌کنند تا عِن از عنایت پاک شود. ولی اگر وقت را تنگ دیدید، اسمتان را عوض کنید و خلاص. این برایتان وقت می‌خرد. شده مرا هم تکفیر کنید تا کاری بِهتان نداشته‌باشند. هیچ هم از تکفیر من احساس گناه نداشته‌باشید. البته راه سومی هم وجود دارد که خطرش بیشتر است، ولی …

آه، صدای اذان صبح می‌آید! انگار دارند می‌آیند! صدای پایشان را می‌شنوم. حلالم کنید!
دوست‌دار شما،
پدر شرمنده‌تان

۱۳ می ۲۰۲۳

برچسب: داستان
Shahrvand Magazine
مطلب قبلی

اسپیدان – داستانی از خانم روشنا کشاورز

مطلب بعدی

پایان درگیری مرزبانان ایران و طالبان؛ توافق برای گفتوگو درباره علت بروز درگیری

مطلب بعدی
پایان درگیری مرزبانان ایران و طالبان؛ توافق برای گفتوگو درباره علت بروز درگیری

پایان درگیری مرزبانان ایران و طالبان؛ توافق برای گفتوگو درباره علت بروز درگیری

برچسب‌ها

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (9) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (5) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (50) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (5) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • روند بازدید مطالب
  • Comments
  • جدیدترین مطالب
ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

چهارشنبه, 17 می, 2023

سوپرمارکت و رستوران شهرزاد

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022
شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

یکشنبه, 30 جولای, 2023

دکتر فریبا پژوهی،‌ متخصص زنان و زایمان

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022

به اندازه یک پاکت سیگار- داستانی از علی شباب

دیوار-داستانی از سامانتا بهادری

نغمه نی – شعری ازمحمد بحرانی

اشعاری ازسهیلا بحرانی شریف

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

پنج‌شنبه, 4 آوریل, 2024
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

سه‌شنبه, 5 مارس, 2024
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

یکشنبه, 3 مارس, 2024

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

پنج‌شنبه, 29 فوریه, 2024

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

لیست نوشتارهای اخیر

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

«عدد π»، داستانی از آریو فرخ پژوه

سوئد: یک شهروند ایرانی-سوئدی بالای ۶۰ سال در ایران بازداشت شده است

اوپک: نفت ایران در سال ۲۰۲۳ با ۱۷ درصد افت قیمت فروخته شد

«ترافیک بعدازظهر»، داستانی از مهنوش ریاحی

نشریه شماره ۱۱۷۰ شهروند منتشر شد.

«توی پستو»، داستانی از آذر نوری

جزیره‌ی سرگردانی، نوشته ژیلا واله

چگونه خدا مُرد، داستانی از شهناز البرزى

مورچه و شهاب سنگ

گلپا خواننده سرشناس ایران درگذشت

عرق  – داستانی از مادح نظری

دست‌های بچه‌های کثیف – مترجم: زهره واعظیان

مرگ یک کلیمی ایرانی در زندان اوین؛ میلر: او شهروند آمریکا نبود.

سیزده زندانی سیاسی منتقل شده به زندان قزلحصار، «تماس و ملاقات ممنوع» شدند

قوه قضائیه تبرئه نیلوفر حامدی و الهه محمدی از اتهام همکاری با «دولت متخاصم» را تکذیب کرد

بیش از حد به خودتان شک میکنید؟ دو ترفند ساده برای خلاص شدن از شک و تردید به خود

Shahrvand Dallas

جستجوی مطالب سایت

بی نتیجه
همه نتایج جستجو

آرشیو مطالب

ما را در فضای مجازی دنبال کنید

مرور مطالب بر اساس دسته بندی

  • آگهی
  • آمریکا
  • اخبار و گزارش
  • ادبیات
  • تجارت و کسب و کار
  • تکنولوژی
  • جهان
  • داستان
  • سرگرمی
  • سفر
  • سلامتی
  • سیاست
  • شعر
  • علم
  • غذا
  • فرهنگ
  • فیلم
  • گوناگون
  • مقالات
  • موسیقی
  • نشریه شهروند
  • نقاشی
  • هنر
  • ودیو
  • ورزش

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

برچسبهای اخیر

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (9) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (5) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (50) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (5) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • خانه
  • اخبار و گزارش
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس

بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس