گلدوزی گلدوسی
خاطره داستان – نادر قضاوتی
شنیدن نام سوزن،خاطره ی دوخت ودوز و هنرهای دستی گلدوسی خانم، گیس سفید فامیل ذا برایم تداعی میکند. او که در هنر سوزن دوزی و طرح نقش ونگار بر روی پارچه های ابریشمین صاحب نام بود، گیسوان خود را به بطالت در آسیاب زمان سفید نکرده بود و این هنر ها را به ثمن نقد عمر خریده بود. ایشان بزرگ فامیل، با تجربه، قابل احترام بود و حرفش در میان آشنایان خریدار داشت. طرح سوزن دوزی روی پارچه و لباس های فاخر، را از اوائل ازدواج، با کومک یکی از بانوان فامیل که با خانواده از ایرانشهر به شیراز مهاجرت کرده بودند آموخته بود. وی سال ها در همراه با انجام وظائف خانه و خانواده به با دقتی کمال گرایانه توانایی خود را در هنرهای دستی از قبیل سوزن دوزی، زری دوزی و کار بر روی پارچه های الوان و گرانبها نشان میداد. بافت نقش ونگار روی پارچه های ترمه را با الهام از طبیعت و طرح وسنت های ایرانی، با نخ های ابریشم نیلی رنگ چنان انجام میداد که با هنر بانوان شهرهای یزد، اصفهان و ایرانشهر پهلو میزد.
گلدوسی خانم در کهن سالی هم، سیمایش نشانی از زیبائی های جوانی داشت، که از تاراج پائیز عمر مصون مانده بود. موها و ناخن های حنا بسته اش با چارقد بلند گل منگلی، شخصیتی احترام پذیر به او داده بود. وی سواد خواندن و نوشتن را در کودکی و به اقتضای زمانه، در مکتبخانه بیبی زبیده، آموخته بود و بینشی فرا تر از دانش خود داشت.
شوهرش کل مم جواد، در بازارچه شغل عطاری داشت و داروهای گیاهی تجویز می کرد. او مردی مهربان، بذله گو و سرد وگرم چشیده روزگار بود؛ با قدی متوسط، سبیلی پرپشت،کلاه لگنی بر س٫ کل مم جواد نزد مردمان محل سرشناس و به ارزش های خانوادگی وفادار بود. عطاریش پر رونق و مشتریانش افزون بر ساکنان محل روستا نشینانی هم بودند که با اسب، شتر و الاغ برای خرید قند، چای و تنباکو، به دکان او مراجعه و در صورت نیاز، با داروهای گیاه درمانی طبابت میشدند. شتران آنان در کف بازارچه، نفر به نفر چمباتمه میزدند و نشخوار می کردند. کودکان محل از تماشای آنان شادمان میشدند و با اعجاب به شتران نگاه میکردند و این تماشا همیشه برایشان تاز گی داشت!
کل مم جواد هنگام ظهر، دکانش را به پسربزرگش می سپرد و برای خرید نان و سر به سر گذاشتن دوست بذله گویش شاطر عباس، راهی نانوائی بازارچه میشد. او هم مطایبه و شوخی وخنده، دست کمی از کل مم جواد نداشت، و در زمان مزه پراندن نان های سنگک دو آتشه سفارشی را برایش آماده می کرد،کل مم جواد به شوخی، می گفت: “شاطر آقا ق ِ رش بده قرش بده”! او هم در جواب می گفت ”:سیبیلاتو فرش بده، فرش بده”!
در زمان عروسی گلدوسی خانم، چرخ خیاطی رایج نبود و اگر چندتایی هم در شهر بود، در دسترس همگان نبود. ایشان پس از انجام امور خانه داری، وقت فراغت خود را با دوخت ودوز لباس با نخ و سوزن و یا بافتن ژاکت برای فرزندان و نوه هایش پر می کرد. کار های هنری ایشان مانند طرح و نقش ونگارهای سنتی بر روی پارچه های الوان ، دست کمی از هنرمندان ممتاز نداشت.
سوزن دوزی ها و نقش ونگاره با ابریشم اصل و انتخاب رنگ نیلی بر ظرافت و ارزش های کار او افزوده بود. از دیگر ویژگی های کار گلدوسی خانم، بهره بردن و شاد بودن از زندگی بود ایشان در سالخوردگی هم زر و زیور خودرا به جای پنهان کردن در صندوقچه، زینت گردن و انگشت و دستان خود می کرد، در خانه برای شوهرش لباس مناسب می پوشید، دستی به صورت می برد و باسرخاب سفیداب و سورمه، چهره، مژه و ابروهایش را می آراست و رنگ جوانی می زد. سن وسال را مانع شاد زیست و خوش پوشی خود نمی دانست. از دیگر ارزش های ماندگار او آموزش هنرهای سوزن دوزی و بافت نقش ونگار های ترمه به دختران و عروسانش بود که این آموزش، نسل به نسل در خانواده آنان موروثی گشت.
دیماه ۱۴۰۱پلینو تکزاس