سروده هایی از پری حقیری
دلجو
پادرمیانی کن، خدايا، بين دل و رؤیای رفته
آینده را بنویس شیرین، شیرین تر از خواب گذشته
از سرنوشت شب نوشته، خط سیاه و تار بردار
بنواز آهنگی دل انگیز با سیم های تارِ خسته
شورید هوش موهای گیتار، از زخمه های زندگانی
گویی ، نوای بی نوایی بر شکوه هایش نقش بسته
لب های دل باز است اغلب بر گفت وگویی بی مخاطب
آمیخته با عشق و غصه ، آوای این ساز شکسته
عاشق به الطاف الهی ، غمگین ز تقدير نخوانده
رسم دعا هست و مدارا با غصه ها، هر روز هفته
یا رب پذیرا باش دل را، حاجت روا کن این حزين را
این خسته را آرامشی ده، بگشا به رویش درب بسته
قلب پری را مطمئن كن، احساس نیکویی به او بخش
با او بگو در این حوالی پروانه ای دلجو نشسته
درنگ
دلم، باز، تنگ است
زمین و زمان، با دلم، در تب و تاب جنگ است
که گاهی،
تمامِ تکاپوی عمرِ رَوَنده
تداعی یک تکه سنگ است
به گوشه نشستن، بدونِ کلامی،
وَ ماندن در این فکر پويا :
که ای دل،
به رفتن رسیدن، در اعماق قلبت، قشنگ است
دلم، باز، تنگ است
مجالی برای تفکر
و هنگامِ قدری رنگ است