شنبه, 7 ژوئن, 2025
تماس با ما
درباره ما
تقویم ایرانی...

Shahrvand Dallas
Advertisement
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
Shahrvand Dallas
Shahrvand Dallas
بی نتیجه
همه نتایج جستجو

نهر آرزو، نوشته ژیلا واله

شنبه, 10 اکتبر, 2020
نهر آرزو، نوشته ژیلا واله
Share By EmailShare on FacebookTelegram Channel

نهر آرزو، نوشته ژیلا واله

پیکری بر سنگ‌های تفتیده از آفتاب نیمه‌ی مردادماه، با سری شکافته و لخته‌ی بزرگی از خون سیاه در لابه‌لای موهای تنک، ره‌گذران کنجکاو را به سوی نهرخالی از آب می‌کشاند. چشمان پرسان در تلاقی نگاه‌های خیره، فضایی آکنده از موج اندوه بر دل‌هاشان نشانده بود. طعم گس ناکامی جوانی، که نه او را می‌شناختند و نه از چند و چون ماجرا خبری داشتند، بر زبان‌هاشان، تلخی گزنده‌ای چشانده بود. می‌اندیشیدند که شاید خود به جای این جوان بودند. مگر سرنوشت انسان‌ تنها به دست خودش رقم می‌خورد.

عاقبت چند نفری از میان جمعیت، سکوت را شکستند.

-چرا این جوون بیچاره به این روز افتاده؟ کسی می‌دونه؟

-می‌گن خودکشی کرده.

-می‌دونی واسه چی؟

-می‌گن عاشق بوده.

_چرا چرت می‌گی، مگه شلوار و چکمه‌های سربازیش را نمی‌بینی. انگار از جبهه اومده.

-خوب مگه نمی‌شه آدم عاشق باشه و جبهه بره.

-من فکر کنم معتاد بوده.حتما لول بوده، نفهمیده، افتاده توی نهر.

-به این هیکل و قیافه می‌آد معتاد بوده باشه؟ تازه‌شم، این حفاظ سیمانی اطراف نهر تا کمر منه. چطور ممکنه آدم نفهمیده بیافته اون تو.

-حتما کشتنش انداختنش توی نهر.

گمانه‌های بی‌پایان و نتیچه، در آن هوای داغ تابستان ره به سویی نمی‌برد. فریادی از میان انبوه جمعیت برآمد. کسی پلیس و آمبولانس خبر کرده؟

-آره، من به پلیس زنگ زدم. باید دیگه برسن. شاگرد مغازه‌ام رو هم فرستادم در خونه‌شون. من می‌شناسمش. خونواده‌اش مشتری منند.

دانشجو بود. نه ماه سال را در دانشگاه تربیت معلم، در رشته‌ی تربیت بدنی، به درس خواندن و کسب علم می‌گذراند.  تابستان‌ها، رها از هر قید و بند، تنها یا با دوستانش شادمانه به طبیعت‌گردی می‌پرداخت. هر کجا نهری، رودی، دریاچه‌ای می‌دید بی‌گدار به آب می‌زد. در آغوش سیال بی‌رنگ و پاک، خودرا در زلالی رویاهایش غوطه‌ور می‌کرد. مثل پرنده‌ای که در پهنای آسمان فراخ جولان می‌دهد، لذتی وصف ناپذیر در خود احساس می‌کرد.آب برایش، مثل یک ماهی، حکم هوا را داشت. درسش که تمام شد، به عنوان مربی شنا مشغول به کار شد.

سیل تقدیر هم‌واره بی خبر به زندگی هجوم می‌آورد. روزگار دون می‌شود. چشمانش تنگ و دیدن خوش‌بختی انسان‌ها برایش نا ممکن.

دو سالی از پایان درسش نگذشته، جنگ خانمان‌سوز آینده‌ی مبهمی پیش رویش گذاشت.. باید لباس سربازی بپوشد. در بیابان‌ها، در میان خاک و سنگ اسلحه به دست بگیرد. باید با دشمن بجنگد. ولی این دشمن کیست. جوانانی با هزاران آرزو هم‌چون خودش.

-من نمی‌رم سربازی. چرا باید بجنگم. بکشم. شایدم خودم کشته بشم.

-نه پسرم مجبوری بری. میدونی اگه نری غایب حساب می‌شی. غیبت سرباز در دوران جنگ مجازات سنگینی داره.

-مجازاتش از کشته شدن سنگین‌تره؟

-آره بهت می‌گن بزدل، می‌گن خائن. برو. برو چاره‌ای نیست. از کشور اشغال شده‌ات دفاع کن.

آن تابستا‌ن‌دیگر از شادمانی خبری نبود. بهار، پاییز و زمستان هم رنگ اندوه داشت. روزها به سیاهی شب می‌مانست، رودهای زلال به چشمه‌های خون هم‌آنند بود. صدای آواز پرندگان جای‌گزینی دیگر یافته بود، فریاد انفجار، نارنجک و بمب.

خاک و سنگر و ترکش جای‌گزین آب پاک و سیال شده بود.

گروه‌بان بالا بلند و ورزیده، از داخل سنگر باریک، از میان انبوه کیسه‌های خاک، خود را چالاکانه بالا کشید. دوربین در دست، مشغول رصد مواضع دشمن، با گفتن واژه‌های امیدبخش، به هم‌رزمانش نیرو می‌بخشید. ناگهان صدای مهیب انفجاری غافل‌گیر کننده از پشت سر، اورا از جا کند. انفجار دوم چند ثانیه‌ پس از آن و پرواز در سیالی از خاک و خون. در فضا، تکه پاره‌هایی از همه چیز در گردش بود. ماهی‌های سرخ و سبز و بنفش از برابرش می‌گذشتند . دستانش را دراز کرد تا لمس‌شان کند. امواج انفجار، ان‌چنان سنگین بر مغزش کوبیده بود، که گویی چشمانش از چشم‌خانه به در‌آمده است. دیگر توان دیدن ماهی‌ها را نداشت.

-حالش چطوره؟

-بیشتر از چهل تا ترکش از تنش در‌آوردیم. صدمه‌های فیزیکی‌اش جبران می‌شه. ولی نگرانی از موج‌های انفجاریه که پشت هم به معزش آسیب رسونده.

-چه نسبتی با این گروه‌بان داری؟

-پدرشم. یک هفته پیش بهم خبر دادن مجروح شده. خیلی جست‌و جو کردم. تا بالاخره تونستم بفهمم آوردنش این‌جا. می‌تونید بگید کی مرخص می‌شه.

-چند تا نوار مغزی دیگه باید ازش بگیریم. فکر کنم تا دو هفته‌ی دیگه اگه همه چی خوب پیش بره.باید بهتون بگم که او دیگه حال عادی نداره.با صدماتی که به مغزش وارد شده، ممکنه بلایی سر خودش بیاره. این‌جور مجروحا توهم پیدا می‌کنن و دست به کارای خطرناک می زنن. پرستارها می‌گن وقتی حمومش می‌کردند زیر دوش با اون همه جراحت دستاشو بلند کرده گفته بذارین بپرم تو آب. باید بچه‌ها رو برای مسابقه آماده کنم. می‌خواسته شیرجه بزنه کف حموم. مثل اینکه از آب خوشش می‌آد.

-بله دکتر. پسرم عاشق آبه.

برچسب: داستان
Shahrvand Magazine
مطلب قبلی

پیام فصل، از سیروس بینا

مطلب بعدی

پابرجاماندن سرمایه‌داری در گرو اصلاحات است

مطلب بعدی
پابرجاماندن سرمایه‌داری در گرو اصلاحات است

پابرجاماندن سرمایه‌داری در گرو اصلاحات است

برچسب‌ها

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (9) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (5) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (50) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (5) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • روند بازدید مطالب
  • Comments
  • جدیدترین مطالب
ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

چهارشنبه, 17 می, 2023

سوپرمارکت و رستوران شهرزاد

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022
شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

یکشنبه, 30 جولای, 2023

دکتر فریبا پژوهی،‌ متخصص زنان و زایمان

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022

به اندازه یک پاکت سیگار- داستانی از علی شباب

دیوار-داستانی از سامانتا بهادری

نغمه نی – شعری ازمحمد بحرانی

اشعاری ازسهیلا بحرانی شریف

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

پنج‌شنبه, 4 آوریل, 2024
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

سه‌شنبه, 5 مارس, 2024
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

یکشنبه, 3 مارس, 2024

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

پنج‌شنبه, 29 فوریه, 2024

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

لیست نوشتارهای اخیر

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

«عدد π»، داستانی از آریو فرخ پژوه

سوئد: یک شهروند ایرانی-سوئدی بالای ۶۰ سال در ایران بازداشت شده است

اوپک: نفت ایران در سال ۲۰۲۳ با ۱۷ درصد افت قیمت فروخته شد

«ترافیک بعدازظهر»، داستانی از مهنوش ریاحی

نشریه شماره ۱۱۷۰ شهروند منتشر شد.

«توی پستو»، داستانی از آذر نوری

جزیره‌ی سرگردانی، نوشته ژیلا واله

چگونه خدا مُرد، داستانی از شهناز البرزى

مورچه و شهاب سنگ

گلپا خواننده سرشناس ایران درگذشت

عرق  – داستانی از مادح نظری

دست‌های بچه‌های کثیف – مترجم: زهره واعظیان

مرگ یک کلیمی ایرانی در زندان اوین؛ میلر: او شهروند آمریکا نبود.

سیزده زندانی سیاسی منتقل شده به زندان قزلحصار، «تماس و ملاقات ممنوع» شدند

قوه قضائیه تبرئه نیلوفر حامدی و الهه محمدی از اتهام همکاری با «دولت متخاصم» را تکذیب کرد

بیش از حد به خودتان شک میکنید؟ دو ترفند ساده برای خلاص شدن از شک و تردید به خود

Shahrvand Dallas

جستجوی مطالب سایت

بی نتیجه
همه نتایج جستجو

آرشیو مطالب

ما را در فضای مجازی دنبال کنید

مرور مطالب بر اساس دسته بندی

  • آگهی
  • آمریکا
  • اخبار و گزارش
  • ادبیات
  • تجارت و کسب و کار
  • تکنولوژی
  • جهان
  • داستان
  • سرگرمی
  • سفر
  • سلامتی
  • سیاست
  • شعر
  • علم
  • غذا
  • فرهنگ
  • فیلم
  • گوناگون
  • مقالات
  • موسیقی
  • نشریه شهروند
  • نقاشی
  • هنر
  • ودیو
  • ورزش

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

برچسبهای اخیر

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (9) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (5) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (50) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (5) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • خانه
  • اخبار و گزارش
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس

بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس