خیزش آبان ماه ۹۸، خروش ستمدیدگان
مسالهی شعارها و آیا سلطنتْطلبی خطری جدی است؟
پژمان رحیمی
خیزش آبانماه ۹۸ در اعتراض به افزایش قیمت بنزین بالاخره توانست بخشهای مختلف این سرزمین پهناور را به هم وصل کند و همنفسی و همدردی و همسرنوشتی ستمدیدگان و زحمتکشان از شیلی و بولیوی تا لبنان و عراق و ایران، فصلی نوین در مبارزه علیه ستم و غارت سرمایهداری و ارتجاع جهانگستر را آغاز کرد.
هنوز زمان زیادی از جنایتی که رژیم جمهوری اسلامی علیه مردم لرِ روستای چِنارمحمودی در استان چهارمحال بختیاری مرتکب شد نگذشته است. دهها نفر به ویروس ایدز آلوده شدند و در نهایت پاسخ اعتراضشان با گلوله و سرکوب داده شد، یک کشته و دهها مجروح و زندانی بر روی دست مردم «محرومنگهداشتهشده» و ستمدیدهی لردگان باقی ماند و هنوز که هنوز است گزارش مستقلی از این فاجعهی بزرگ که پیر و جوان و خردسال را آلوده کرد، منتشر نشده است. مرکز فرمانداری و دفتر امام جمعهی لُردگان در آتش خشم لرهای لردگان سوخت تا چندی بعد، آن شعله این بار از اهواز و کوتعبداللهِ فقرزده سر در آورد.
شاعر جوان عرب اهوازی که به تازگی از زندان آزاد شده بود به طرز مشکوکی جان سپرد. این مرگ نابهنگام یک شاعر شناختهشده در منطقه باعث خروش مردم شد، خیابانها را تسخیر کردند و معترضان پرچم جمهوری اسلامی را به زیر کشیدند. مردم داغدیدهی عرب اهواز پیامهای همبستگی و همدردی از مناطق و اقوام مختلف و حتا از مبارزان علیه رژیم حاکم عراق دریافت کردند.
طبق معمول دستگیریهای گسترده در اهواز آغاز شد و در نهایت دستگاه سرکوب توانست اعتراض مردم را موقتاً خاموش کند و با همان ترفند همیشگی که لرهای لردگان را به «بیبندوباری» و «شلوغکاری از روی ناآگاهی از شیوهی انتقال بیماری ایذر» متهم میکرد، خیزش عربها در اهواز را هم به توطئهی سعودی و تجزیهطلبان نسبت داد و حساسیت عمومی به جنایتهای صورت گرفته در لردگان و اهواز را کاهش داد. اما غافل که موج بلندتری از خیزش مردمی در انتظارش است.
***
جنبش اعتراضی آبان ماه در ادامهی خیزش دی ماه با جرقهی افزایش قیمت بنزین اوج گرفت و به بیش از صد شهر تقریباً در تمامی جغرافیای ایران گسترش پیدا کرد. داستان خیلی سرراست و ساده است. جمهوری اسلامی برای تأمین کسری بودجهی خود حاضر نیست از خرج ارگانهای سرکوبی که در این چهاردهه حکومتش را تضمین کردهاند کم بکند، حاضر نیست برنامههای اقتصادی ستمگرانه و غارتگر خود را تغییر دهد، حاضر نیست بنیادها و مؤسسات مالی کلان را پاسخگو و شفاف بکند، حاضر نیست نظارت دموکراتیک بر دخل و خرج کشور را به مردم و نهادهای مستقل و مردمی و احزاب مستقل از دولت واگذار کند، ولی با تمام قوا تصمیم گرفته است اگر به قیمت کشتار صدها نفر انسان بیگناه هم که شده دستش را در جیب مردم فقیر ببرد و سفرهشان را خالیتر کند. در تمام این سالها به خصوص از دولت اول رفسنجانی از اوایل دههی هفتاد، دولتهای جمهوری اسلامی یکی پس از دیگری طرح و نقشههایی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جهت فقیرتر کردن مردم جهت انباشت بیشتر ثروت به پیش بردهاند و بقای خود را با ناتوانسازی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه تضمین میکنند. یعنی هر چه ثروت بیشتری آخوندهای حاکم جمع میکنند، امکان سوادآموزی یا رفاه و بهداشت و سلامت در جامعه کمتر میشود و روشن است که این فشار بیشتر بر دوش کارگران و حاشیهنشینان و روستاییان و دیگر اقشار فرودست جامعه است.
گستردگی خیزش آبان در مقایسه با خیزش دی ماه و ترکیب طبقاتی معترضان و اعمال خشونت بی سابقهی حکومت از ویژگیهای برجستهی این دور از مبارزات است و همچنان با قطعی بی سابقهی اینترنت برآورد صحیحی از چند و چون آن در دست نیست. آنچه که روشن است انبساط خیزش اخیر به نقاط مختلف کشور و درگیری اقشار و طبقات میانی جامعه در این اعتراضات، بعد از سرکوب شدید توسط نیروهای امنیتی، انقباض و پایداریِ آن تقریباً به همان جغرافیایِ خیزشِ دیماه ۹۶ (یا همان جغرافیایی که تاریخا دولتِ مدرنِ ایرانی بر غارت و فقرش استوار شد) و بخشهای حاشیهنشینِ شهرهایِ بزرگ، متمرکز شد.
طبق هشدار خود مقامات حکومتی، جمعیت ۲۴ میلیونی حاشیهنشینان به خصوص در اطراف شهرهای بزرگتر پایگاه اصلی اعتراضات دیماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸ بودند. مردمی که تنها امکانی که آنان را در ساحت شهرهای بزرگ جهت حفظ حیات خود باقی نگه داشته بود همان بنزینی بود که با افزایش قیمتش کسب و کاری کوچکشان، یا امکان دسترسی به شهرها را جهت کار کردن و کسب درآمدی ناچیز را هم از دست میدادند. افزایش قیمت بزنین حکم محدودیت بیشتر حاشیه نشینان در دسترسی به فضای شهری و تشدید حاشیهگی هستی و زندگی آیندهی آنهاست.
بر خلاف اعتراضات سبزها در انتخابات ۸۸ به صندوق رأی، خیزشهای دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ فرارَوی از بازی انتخاباتی و رقابت جناحین جمهوری اسلامی بود و البته خصلتی طبقاتی دارد. فقر و ستم طبقاتی در کانون بررسی اعتراضات اخیر قرار دارد. جناح راست رژیم اسلامی اگر چه فیگور پیگیری منافع «مستضعفان» را دارد ولی در غارت اقشار مختلف مردم ستمدیده شریک است و یک مصلحت جناحی و تاکتیکی نمیتواند آنها را به ریسک حمایت از یک نبرد خیابانی بکشاند و برخلاف خیزش دی ماه ۹۶ اینبار رهبری نظام از یک تصمیم در سطح سران سه قوه خبر داد و خودش هم قاطعانه از آن دفاع کرد و فرمان سرکوب «اشرار» یا همان مردم معترض و ستمدیده را صادر کرد. خیزش آبان ماه ۹۸ رویارویی کلیت نظام با معترضانی بود که همیشه از سوی تحلیلگران و پروپاگاندای طبقه متوسطی جریان اصلی حاکم بر رسانهها به عنوان پایگاه اصلی اصولگرایان از آنها نام برده میشد. خیزش دی ماه و آبان ماه رویارویی به اصطلاح «نظام مستضعفان خمینی» با همین مستضعفانی بود که با برنامههای ریاضت اقتصادی و آزادسازی قیمتها بیشترین فشار را تحمل میکنند. طبقه متوسط شهری همچنان اسیر خرده مالکی و وابستگی خود به موقعیت هر چند لرزانش در این وضعیت، جسارت پیوستن در حد و اندازهای گسترده را هنوز پیدا نکرده است. قشر روزنامهنگاران و شبههروشنفکران و مترجم و خبرنگارهای رانتی که اغلب در دوران اصلاحطلبی پرورش پیدا کردند از همان دوران تا کنون نقش مهمی در نرمالیزه کردن برنامههای اقتصادی و اجتماعی رژیم جمهوری اسلامی داشتهاند. به قول معروف حاجی می دونست باید نون پاسبونی و مزدوری را دهن کی بگذارد. بعد از سال ۸۸ هم تعداد زیادی از همین دسته مزدوران در سراسر جهان با همین پولهای خرج شده از سوی جناحین مختلف مشغول لجن پراکنی علیه مردمی هستند که نظام ولایت عظمایشان را میخواهد پایین بکشد.
***
بررسی شعارهای یک جنبش همه چیز را دربارهی یک جنبش مشخص نمیکند آن هم جنبشی که هنوز مدت کوتاهی از حضور خیابانیاش گذشته و مسیر سختی برای تأمین اهدافاش در پیش دارد، شدیداً سرکوب میشود و همچنین با قطعی امکان ارتباط هنوز اطلاعات صحیحی هم در دست نیست اما اگر این بررسی فقط اشاره به تعداد اندکی از شعارها هم داشته باشد چندان معتبر نخواهد بود. تمرکز بر محتوای یک جنبش و بالقوهگی آن که ضرورتاً یک رویکرد دینامیک است نباید جای خود را به قضاوتهای ایستا و ناقص بدهد. به دیگر سخن نمیشود بر یک مورد کلید کرد، باید سری چرخاند و دقت بیشتری کرد.
در خیزش آبانماه ۹۸ تا جایی که اطلاعات ما اجازه میدهد حجم شعارهای نژادپرستانه و عربستیزانه و همینطور شعارهای در تأیید و حمایت سلطنت کمتر شنیده شد. تفاوت دیگر خیزش دی ماه ۹۶ با خیزش آبان ماه ۹۸ این است که مناطق عربنشین خوزستان اینبار صحنهی یکی از خونینترین نبردها با نیروهای سرکوب بودند و آمار کشتهها و دستگیرشدگان متاسفانه بسیار بالاست. در خیزش قبلی یعنی دی ماه ۹۶ بخشی از فعالان عرب از شعارهای عربستیز گلایه داشتند و آن را مانع پیوستن مردم عرب به اعتراضات میدانستند. در خیزش آبانماه ۹۸ اما عربها از پیشگامان بودند و شعارهای عربستیز هم کمتر شنیده شد و در یک مورد مشاهده شد که شعاری هم اصلاح شده بود. حالا این نکته چرا اهمیت دارد، در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد.
شعارهایی که به خانوادهی سلطنتی پهلوی مربوط هستند و همچنین شعارهای نژادپرستانه و عربستیزانه را باید در ارتباط با هم دید و یک مجموعهی کامل ایدئولوژیک است که سعی میکند در این اعتراضاتِ مردمی، دستبالا را پیدا کند. این شعارها را نباید بر خلاف تبلیغاتی که میشود نشانهی نفوذ سلطنتطلبها دانست و آن را بهانهای برای دوری کردن از این خیزش قرار داد. این استدلال یک پیش فرض غلط از قدرت سیاسی و البته تبلیغاتیِ سلطنتطلبان را برای خود بزرگ میکند تا نتایج مشخصی با توجه به جایگاه ضعیف خود جهت دخالتگری در جنبش را بهدست بیاورد. برای بررسی این شعارها اتفاقاً باید به محتوای این شعارها و بررسی ایدئولوژیک آنها پرداخت تا دانست که نه فقط پای نیروهای سیاسی سلطنت طلب که پای بسیاری از جریانات مترقینما هم وسط است.
سلطنتطلبی اصولاً بر یکْدستیٍ نژادی آریایی و دیگرْستیزی (به خصوص عرب و تُرک ستیزی) استوار است. گرایش سلطنتطلبی به لحاظ هویتی تنها با تمایز نژادی و قومی میتواند خود را معرفی و تبلیغ کند. نژادپرستی و دیگرستیزی و جستجوی یک پدر-شاهِ دیگر (شاه به جای ولیفقیه) از مشخصات هویتی این گرایش سیاسی ارتجاعی است. شعارهایی همچون «ما همه آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم» را باید از این زاویه بررسی کرد. برخی ادعا میکنند که در این گونه شعارها، منظور از «عرب» در واقع اشاره به «حکومت اسلامی» است و مردم رویکردی نژادپرستانه ندارند. ما عمیقاً معتقدیم اغلب مردم ستمدیدهای که اکنون فریاد ضداستبداد سر میدهند رویکردی نژادپرستانه به شکلی که در یک تقابل آشتیناپذیر با عربهای ایران یا همسایگان قرارشان بدهد ندارند اما باید دقت کرد که این جایگزینی صوری (یعنی کنایه به رژیم حاکم با استفاده از کنایه به عربها) به یک بنبست نژادپرستانه و فاشیستی و دیگرستیزانه (عربستیز) میانجامد که با نفس آزادیخواهی و برابریطلبی جنبش در تضاد قرار میگیرد. نقد و نفی و طرد این ادبیات آلوده باید در اولویت اول همهی نیروها باشد. این ساختار زبانی در کاربرد جابجا یا ایهامگونهی واژگان راه بازیابی ساختاری همان دیگرستیزیِ نژادپرستانهای را هموار میکند که مانع اساسی پیوند مردم در این منطقه جهت مبارزهای هماهنگ علیه رژیم دیکتاتوری است و برخورد انتقادی با آن ضرورتی انکارناپذیر است.
شعارهایی همچون «رضا شاه روحت شاه» یا «ملتی که شاه نداره حساب کتاب نداره» علاوه بر اینکه به هر حال تلاش گرایش سلطنتطلبی را برای دست بالا پیدا کردن را نشان میدهد (هر چند به گمان ما بسیار ضعیف و بیبنیه است)، برآمدی از وضعیت برهوت سیاسی بعد از قیام ۵۷ هم محسوب میشود که همهی جریانات سیاسی شناسنامهدار و رادیکال قلع و قمع شدند و نیروهای دگر اندیش تنها به مدد رسانههای مجازی مدتی کوتاه است که امکان تماسی محدود با جامعه را دارند و در این مدت جناحین رژیم با بهکارگیری امکانات ویژهی حکومتی دست بالا را در منازعات سیاسی داخلی و حتا خارجی پیدا کردهاند و با این وصف جامعه تنها مرجعی تاریخی را که دم دست دارد همان نوستالژی رژیم پهلوی است که طبق شنیدههایش به آن اشاره میکند.
اما رویکردهای دیگر را هم در تکرار «ایران» در شعارها میتوان جستجو کرد که همگی معنایی پانایرانیستی ندارند و دچار اشتباه محاسباتی خواهیم شد اگر انعکاس «ایران» در شعارها را به نادیده گرفتن حقوق و خواستههای مردم غیرفارس معنا کرد. «ایران» علاوه بر اینکه اسم رمزِ کلیتساز و یکْدستساز رژیمهای پهلوی و آخوندی برای طرد و نفی تنوع و تکثر هویتیِ سرزمینی -که اکنون ایران مینامند- محسوب میشود، اما معانی دیگری هم در شعارهای معترضان دارد. «ایران» در این موقعیتِ جنبشی، نشانی از تمایل و ضرورت برای همبستگی خلقها هم هست که در این موقعیت ویژه به این شکل بیان میشود و کاربرد «ایران» در شعارهای مردم مناطق غیرفارس به منافع فارسْمرکزگرا تقلیل نمییابد. این تفاوت برخاسته از خصلت جنبشی موقعیت متحول کنونی و ضرورت همبستگی خلقها برای رهایی از ستم دیکتاتوریِ فاشیستیِ اسلامی-آریایی جمهوری اسلامی است که در ادبیات مردم معترض به این شکل ترجمه و بازنمایی میشود.
در مقایسه با خیزش سبز، در خیزشهای دی و آبان به هویت معترضان در مناطق مختلف اتنیکی (قومی) تاکید میشود و اسامی شهرها و مناطق کوچک در بسامد بالایی تکرار میشود و سایهی «تهران» بر باقی مناطق سنگینی نمیکند. در خیزش دی ماه ۹۶ مردم مناطق مختلف پیشگام بودند و در خیزش آبان ماه ۹۸ حاشیهی کلانشهرها هم به دنبال مناطق کوچکتر حرکت کردند. یکی دیگر از دستاوردهای دو خیزش اخیر در همین حد و اندازه یکی همین برجستگی مناطق مختلف در مقایسه با «تهران» بود. انتشار شعار لری «ایما همه بیکاریم، خداتونه دِر آریم» بعد از اعلام خبر شهادت تعدادی از معترضان در شهرستان درود و انتشار گستردهی آن در خیزش دی ماه و شعارهای تورکی و عربی در خیزش آبان ماه ۹۸ هم نشانهی مثبتی برای برآمد و برجستهشدن زبانهای دیگری به غیر از فارسی در فضای سیاسی مربوط به «ایران» بود. همچنین فعالیت چشمگیر کانالهای خبررسانی خلقهای مختلف که همگرایی و همبستگی خلقها را در پیش گرفتند از ویژگیهای برجستهی جنبشهای اخیر است. هشدارهایی با تاکید بر هشیاری مقابل اختلافافکنیِ قومی از سوی حکومت از دیگر ویژگیهای رسانههایی است که اخبار جنبش را منتقل میکنند. این ویژگیها، هم ممکن است برجستگیِ بیشتری پیدا کنند، و هم ممکن است ضعیف شوند و دوباره باز همچون گذشته، فارسْمرکزگرایی، جنبش را تکه تکه و بیجان کند، کما اینکه رژیم از این حربه به خوبی برای ایجاد گسستگی استفاده میکند. در واقع باید متوجه شد که تاکید بر تنوع اتنیکی (قومی)، زبانی و فرهنگی اتفاقاً همبستگی را افزایش میدهد و مردم مناطق مختلف صدای خود را از دل مبارزات میشنوند و خود را بدان وابسته حس میکنند. جای تأسف است که برخی تاکید بر چندْزبانی یا چندفرهنگی بودن را عامل اختلاف میدادند. در خوشبینانهترین حالت، این افراد یا سونیتی دارند و یا مردم را هنوز شایستهی نمایندگی خود نمیدانند و از موضع ولی و پدرِ نگران، تنها به یک وحدت صوری و نمایشی و فُرمال دل میبندند. خوشبختانه در خیزش آبان ماه حتا از لبنان و عراق هم پیامهای خوشایندی خطاب به مردم ایران صادر میشد که نشان از تمایل منطقهای مردمی است که در این کشورها زمینهی نزدیکیشان برای ایجاد صلحی پایدار باید مهیا و تقویت شود.
طبق معمول بخشی از نیروهای چپنما هم این روزها ضمن حمایت ظاهری از جنبش، اما و اگرهایی را مطرح میکنند که در نهایت به نفی و طرد جنبش میرسند و به طور شرمساری زیرپای معترضان را خالی میکنند. اغلب با نگرانی از نفوذ «امپریالیزم» و «صهیونیزم» و «سعودی» شروع میکنند و در نهایت با صدای بلند حکم بر حتمی بودن نفوذ «دشمنان» در این جنبش میدهند تا جنسشان جور باشد و هم دفاعی کرده باشند و هم توی سر مردم بینوایی بزنند که گوششان به اراجیف بی اعتنا است. علاوه بر خیزش دیماه ۹۶، در خیزش آبان ماه ۹۸ این گرایش ابعاد گستردهتری پیدا کرد و در حالی که مردم از دسترسی به اینترنت محروم بودند، طیف وسیعی از نیروهایی که تحت گفتمانهای پسااستعماری و چپنماییِ آمریکاستیز در ارگانهای مختلف در کشورهای مختلف غربی حضور دارند، به مردم معترض حمله کردند و در یک هماهنگی حیرتانگیز به بلندگوی تبلیغاتی رژیم اسلامی در خارج کشور تبدیل شدند.
معروفترینهای این گرایش یکی دکتر مرتضا محیط است که ضمن دفاع ظاهری از جنبش چنان به واکاوی برخی شعارها میپردازد که شکی برای مخاطبش باقی نگذارد که حتماً اسرائیل در این جنبش دخیل است و در نهایت هم گفت که «ما خبر داریم که اینها قصد نفوذ دارند»! علی علیزاده یکی دیگر از شخصیتهای صادراتی جمهوری اسلامی است که در دوران اصلاحات پرورش پیدا کرد و زمانی هزاران نفر از چپ و راست پستهای فیسبوکیاش را لایک میزدند، بیبیسی پرفسور فلسفه معرفیاش کرد و مدافع پر شور جنبش سبز و اصلاحطلبان بود. او این روزها در پوشش یک رویکرد سطحی و نخنمای پسااستعماری مدافع خامنهای شده و در برنامههای بسیجیهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی شرکت میکند. علی علیزاده البته اصلاً تنها نیست. او فقط جسارت کرده و با خودش صادق است و قبول دارد که باید در خدمت ولایت فقیه باشد. اما بسیاری که ذره بین به دست دنبال رد ترامپ و سعودی و صهیونیزم در جنبش مردم هستند و از موضع دانای کل به مردم به جان آمده فقط «هشدار» میدهند اغلب مدافعان ولایت فقیه هستند فقط خجالت میکشند مستقیم بگویند. رمز انفعال تعداد قابل توجهی از نیروها و تشکلهای «مدافع زحمتکشان» در این است که فعلاً با هراسافکنی و ژست دغدغهمندی با میانجی «ترامپ» و «سعودی» و «اسرائیل» و «سوریهای شدن»، سرنوشت نهایی هم آغوشی توأمان دردناک و لذتبخششان با رژیم اسلامی را اندکی عقب میاندازند. یکی از دستاوردهای مهم این جنبش نمایان شدن چهرهی واقعی اصلاحطلبان برای متوهمان و اغلب خوشبینان به آنان بود اما دستاورد مهم دیگر وضوح کامل بیربطی چپنماییِ ارتجاعیای بود که به لحاظ گفتمانی کاملاً اسیر و مزدور رژیم اسلامی حاکم است و توانایی گسست هویتی از این رژیم را ندارد و هر بار در چنین مواقعی با حکومت همخط و همنفس میشود.
اغلب چهرههای اصطلاحطلب فراری مثل گنجی و مهاجرانی و بهنود علیه خیزش مردم به جان آمده گفتند و نوشتند. زنانی که بی حجاب در دانشگاههای غربی مشغول درس خواندن یا کار یا پژوهش و زندگی هستند تنها با بهانهی اینکه ممکن است پای عموسام (امریکا) وسط باشد هر یک به نوعی جنبش برحق مردم را تخطئه کردند. یاسمین میظر (پژوهشگر لندن نشین)، نسیم نوروزی (کارمند دانشگاه در کانادا)، لیلا لیلی (مهندس در امریکا)، تراب ثالث (محقق و فعال سیاسی در لندن) و بسیاری دیگر همگی بر چهرهی خونین مردم معترض چنگ کشیدند.
***
همانطور که گفتیم این خیزش را از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد ولی در این برنامه ما فقط اشارهای به خطری که برخی از آن یاد میکنند خواهیم کرد و آن خطر سوار شدن جریان سلطنت طلبی بر خیزش مردمی است. ابتدا باید تاکید کنیم که به نظر ما این خطر به آن اندازه نیست که تمام کار و بارمان را رها کنیم و ۲۴ ساعت به آن مشغول شویم. علت این حساسیت به نظر تا حدی بازتاب دهندهی انفعال و مسئولیتگریزی برخی از این هشداردهندگان است که کاری ندارند جز هشدار دادن و علت دیگر این نگرانی این است که محتوای شعارها و همچنین ماهیت جریان سلطنتطلبی تا حدی در ابهام است و باید بیشتر به آن پرداخت چون عدم شناخت به دنبال خود ارزیابی غلط و اضطرابِ فرصت و انرژیسوز را تقویت میکند. جریان سلطنتطلبی یک گرایش اپوزیسیون محسوب نمیشود، بلکه روی دیگر سکهی همین نظام ولایت است که هم مورد تأیید غرب است و هم بخشِ ریزشکردهی جمهوری اسلامی گوشه چشمی به آن دارند تا به موقع سهمخواهی بکنند.
بی دلیل نیست که وابستگان به حکومت تا وقتی بتوانند موقعیت خود را حفظ کنند نهایتاً اصلاحطلب باقی میمانند، اما تا سیلیای از نظام بخورند، تنها گزینهای که به سمتش میروند سلطنتطلبی است، چون در نهایت فقط دنبال تغییر ارباب خود هستند.
بی دلیل نیست که رضا پهلوی همواره در تلاش است که دل بخش نظامی سپاه و ارتش را به دست بیاورد و گویی همه چیز روشن است، فقط حضور اعلی حضرت و دل نرم سپاه پاسداران را کم داریم این وسط.
پیام روشن این دل و قلوه دادن با نیروهای نظامی این است که سلطنتطلبان فقط مشکل در ارباب خلاصه میکنند و اصلاً درکی ساختاری از معضلات جامعه ندارند.
یکی از دروغهای بزرگی که در ارتباط با دوران حکومت پهلوی از سوی طرفدارانش تکرار میشود تاکید بر سکولار بودن رژیم پهلوی و دور بودن شخص محمدرضا پهلوی از امور مذهبی و روحانیون است. سلطنتطلبان چون از خشم مردم نسبت به دیکتاتوری مذهبی خمینی آگاه هستند، گمان میکنند میتوانند از ضدیت با اسلام و روحانیت و جعل دروغ دربارهی حکومت پهلوی، مردم خشمگین از ظلم و جور روحانیت را به خود جذب کنند. اما حقیقت این است که محمدرضا پهلوی فردی عمیقاً مذهبی و تا حدی خرافاتی بوده و پیوند قویای هم با روحانیت و علمای دوران خودش داشت. کشتار بهاییان و تخریب مرکز مذهبی آنان به پشت گرمی او در دههی سی انجام شد و حوزهی علمیهی قم در رقابت به حوزهی نجف و با حمایت مستقیم حکومت پهلوی سرپا شد و رونق گرفت، قبر امام هشتم شیعیان در مشهد بازسازی شد و رونق گرفت. تعداد زیادی از روحانیون برجسته از دربار مستقیماً حقوق دریافت میکردند. رژیم پهلوی نقش مهمی در تقویت روحانیت شیعه در ایران در قرن گذشته داشت.
جریان اصلی سلطنتطلبی را باید با تمامی ویژگیهای تاریخی، سیاسی و گفتاریاش در نظر گرفت. این گرایش اصلاً به شخصی به نام رضا پهلوی محدود نمیشود. اگر چه برخی محافل یا افرادِ سلطنتطلب، سعی در رقابت یا کشمکش با رضا پهلوی را دارند، ولی سلطنتطلبی در وضعیت کنونی، به خانوادهی پهلوی گره خورده است و به همین دلیل رضاخان به عنوان مبنا و پدر-شاه، جایگاه خود را در مجموعِ این گرایشات حفظ میکند و مدعیان را مجبور به تعیین تکلیف با تخم و ترکهی شاه میکند و این یا به شکل سهمخواهی و یا ایجاد شک و شبهه در اصالت شاهنشاهی رضا پهلوی (مثلاً رو کردن داستان خیانت ملکه و روابط نامشروعاش) خودش را نمایان میکند.
به این ترتیب اگر سلطنتطلبی را نه فقط در فرم حکومتی، بلکه در وجه ایدئولوژیکاش (یعنی پانایرانیسم) که روایتی مشخص از «ایران» را پیش رو میگذارد مورد توجه قرار بدهیم، به نظر میرسد بیشتر از همهی شاخههای منتسب به سلطنتطلبی، گرایشی اقتدارگرا -که همْزمان از شاه و خامنهای و سپاه و سلیمانی تقدیر میکند- اکنون گزینهی مطلوبِ حاکمانِ کنونی و مشتاقانِ حکمرانیِ بعدی است و به اصطلاح گزینهی بُرد-بُرد به نظر میرسد. این گرایش هر موضع رادیکال و انقلابی را (چه مخالفان رژیم پهلوی و چه حکومت فعلی) خلاف «منافع ایران» معرفی میکند (مثلاً مواضع فَرَشْگَرد و امید دانا و امیرعباس فخرآور را توجه کنید) و توانسته یک گفتمانِ مشترک علیه انقلابیونِ رادیکالی که خواهان سرنگونی تمام و کمال نظام سلطه هستند ایجاد کند که از دو طرف دست در دست رژیم اسلامی و جریان سلطنتطلبی دارند.
تطهیر حاکمان و قدرت در پوشش پانایرانیسم مضحکی صورت میگیرد که «خاک» و «وطن» را بیواسطهی هستی اجتماعی و عینی اهالی همان سرزمین، به عنوان ارزشی الهی/اهورایی مقدس نشان میدهد. سرسپردگی به بوروکراسی اقتدارگرا و تقویت دوگانهی رعیتوفادار-حکومتمقدس از عناصر اصلی گفتار سلطنتطلبی ایرانی است. به همین دلیل است که سرنوشت «سرباز وطن» از «شورشی مسلح» برایش مهمتر است و برای مرگ اولی (به هر دلیلی باشد) همیشه آبغوره میگیرد، و برای مرگ دومی نذر و نیاز شکرانه میکند، اولی را نگهبان وطن و دومی را تروریست و ضد ایرانی میداند.
جستجوی تاریخیاش هم بر همین الگو استوار است: مبارزهی علیه سلطنت و رزمِ رفقای فدایی مسعوداحمدزاده و حمید اشرف و بیژن جزنی برایش «تروریسم» درک میشود، ولی سپاه پاسداران را «گارد جاویدان» مینامد و «سردار سلیمانی» را منجی ضرور میپندارد و سرداران سپاه را با سردار هخامنشی و ساسانی یکی میکند.
این گرایش مردم را همواره نادان و ناتوان از ادارهی امور خود معرفی میکند، همیشه نگران «جنگ داخلی» و لنگ و لگد انداختن «اقوام» به هم است. مخالفت آنان با ارادهی آزاد مردمی به شکلهای مختلف بیان میشود، نه تنها به ضرورت دموکراسی شک دارند بلکه در نهایت مخالف سرسخت آن هستند و هدف خودشان را حذف آن میدانند که این دیدگاهشان در شعار «ممللکت که شاه نداره حساب کتاب نداره» مشخص است. چندتا فحشی هم که نثار اسلام میشود تنها برای مقبول نشان دادن خود برای نفی دموکراسی است، فحش به اسلام برای بالا بردن جذابیت نفی و طرد دموکراسی با به قدرت رساندن یک ژن خوب، شاهزاده منظورمان است!
همین ویژگیهاست که به راحتی «خطر سوریهای شدن» و «تجزیه» و «حملهی خارجی» و «مزدور اجنبی» و… از ارکستر هماهنگ جبهه ملی و ملی-مذهبی و تودهای-اکثریتی و حکمتیستهای رنگارنگ و سابقاً رادیکالهای پابهسنگذاشته شنیده میشود.
کسی که در این گفتمان «تجزیهطلب» نامیده میشود، در این رویکرد مرکزگرا که ویژگی پانایرانیسم پهلویستی است، همیشه در حاشیه زندگی میکند. حاشیهای که به نسبت فاصلهاش با مرکز (که فقط جغرافیایی نیست)، «عقبمانده»، «نابالغ» و «سادهلوح» است و هر لحظه هدف «تحریک» اجنبی است. حاشیه همیشه ممکن است به قول این افسانهی معروف «به طمع سکه و زر پادشاه-ولیفقیه را از پای در آورد». وضعیت حاشیهنشینی در این رویکرد نه تنها امری منفی و شایستهی رسیدگی نیست، بلکه ضامن بقای بارگاه «ایران» در رویکرد پانایرانیستی است. حاشیه گوشت دم توپ مرزداران «وطن» است و عدم توسعهاش در فاصلهی با مرکز در کشاکش همیشگی «ایران» با همسایگان (یا به قول خودشان انیران) معنی و فهم و توجیه میشود.
بخشی از تمایلی که به سلطنتطلبی اکنون اشکار شده است ناشی از خفقان سیاسی درون جامعه است که جامعه جز خاطرهای اغراق شده از حکومت قبلی، در معرض جریانات سیاسی مختلف نقشآفرین در تاریخ سیاسی ایران قرار ندارند و همچون رژیم پهلوی، جمهوری اسلامی هم تمامیِ فعالیتهای احزاب سیاسی را ممنوع کرده است. در این وضعیت چند تلویزیون در خارج کشور – مثل منوتو- که محل سرمایهگذاری برخی فراریان خود رژیم حاکم هم هستند، با آسمان ریسمان کردن، مدام به نوستالژیپروری مشغول هستند.
سلطنت طلبی تنها یک واکنش خام در مخالفت با رژیم حاکم است و به محضی که کوچکترین فضایی برای فعالیت علنی جریانات سیاسی باز شود، بساط ژنپرستی سلطنتی که چهل سال است با پول همین ملت به مفتخوری در امریکا و اروپا مشغول هستند جمع خواهد شد. یک نمونهی تازه و اخیر اینکه خبر فروش زمین یک میلیارد دلاری رضا پهلوی (گرانترین زمین جهان) در لوس آنجلس بار دیگر توجه همگان را به داراییهای نجومی خارج شده از ایران در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی جلب کرده است.
تصور کنید که قیام مردم ایران علیه فساد و دزدی و سرمایهاندوزی حاکمان است و هر کسی هم مدتی بتواند از آب گل آلود ماهی هم بگیرد، آخر سر یقهاش پیش ستمدیدگانِ بِپاخاسته گرفتار خواهد شد، چه عباپوش شکلاتی باشد و چه شاهزادهای با کراوات فیروزهای.
***
شعارهایی که اکنون مورد بحث هستند و ادعاهایی که برخی افراد مثل آقای اعتمادی (عضو کنونی فَرَشْگَرد و عضو سابق انجمن اسلامی و مسئول ستاد تبلیغاتی مهدی کروبی) برای سازماندهی مردم معترض میکنند بی سابقه نیستند. اگر دنبال کرده باشید معمولاً در برخی رسانهها و یا در فضای مجازی اغلب بحثهایی بر سر عملکرد حکومت پهلوی شکل میگیرد که از جهتی مایهی خوشحالی و از سویی مایهی تأسف است. خوشحالی از آن جهت که جامعهی ایران مخصوصاً قشرِ جوان در قبالِ مباحثِ تاریخی واکنش نشان میدهند و تأسف به آن دلیل که بخشی از مردم (مخصوصاً جوانان) با نادیده گرفتنِ مهمترین اسناد و فاکتهای تاریخی بر روی حقیقت چشم میبندند. در این قسمت فقط به چند مورد به طور خلاصه از اشاره میکنیم تا بتوانیم توالی ساخت استبدادی قدرت را از پهلوی تا خمینی بهتر پیگیری کنیم:
– اولین قانون در جهتِ محدود کردنِ آزادیهای سیاسی و فکری در خردادِ 1310 و با نام “قانونِ مجازاتِ متقدمین علیه امنیتِ” کشور تصویب گردیده است. در این قانون متهمینِ سیاسی از 3 سال زندان تا اعدام محکوم میشدند. بر اساسِ این قانون سیاه صدها نفر حتی پس از حکومت رضاشاه دستگیر زندانی و بعضاً اعدام گردیدند.
– مردمِ ایران برای مسافرت کردن بین دو شهر در دورهی رضاشاه بایستی “پروانهی مسافرت” دریافت میکردند و گر نه حقِ مسافرت نداشتند. این به اصطلاح پروانه در مهرِ ماه 1320 (پس از سرنگونیِ رضاشاه) لغو گردید.
– اولین سازمانِ امنیتی-اطلاعاتی (پدرِ ساواک و وزارتِ اطلاعات) در دورانِ رضاشاه تأسیس و فعال شد. نام این سازمان “ادارهی سیاسیِ شهربانی” بود. این اداره وظیفه داشت: افکارِ عمومی را کنترل کند، مراسلاتِ پستی و نامههای خصوصیِ مردم را مطالعه کند، مقالاتِ روزنامههای خارجی را ترجمه کند و نظراتِ دولتها و احزابِ خارجی را دربارهی دولت و دربار بداند، متهمینِ سیاسی و مخالفینِ فکری را دستگیر و بازجویی و شکنجه نماید و زندانیانِ سیاسیِ مهم را در زندان به قتل برساند.
– اولین تجاوز به حریمِ خصوصیِ مردم با باز کردن و مطالعهی نامههای پستیِ آنها توسطِ مأمورین ادارهی سیاسیِ شهربانیِ رضاشاهی شروع شد.
– اولین “کشتارِ زندانیانِ سیاسی” در رژیمِ رضاشاه صورت گرفت. این کشتار با وسایلی از قبیلِ آمپولِ هوا یا آمپولِ آب جوش، خفه کردن و یا قرار دادنِ قربانی چندین روز در سلولی که درب و پنجرهی آن تیغهی آجری کشیده میشد صورت میپذیرفت. اشخاصی مانند تیمورتاش، فرخی یزدی، خان بابا سردار اسعد دوم و… از جمله قربانیانِ چنین کشتاری بودند.
– فعالیتِ اتحادیههای کارگری در دورانِ رضاشاه ممنوع بوده و بسیاری از فعالینِ کارگری دستگیر، زندانی و یا به قتل رسیدهاند. از جملهی این فعالین میتوان به محمد دهگان، مرتضی حجازی، محمد اسماعیلی، مهدی طهماسبی، یوسف افتخاری و… اشاره کرد.
– اولین ترورِ دولتی که علیه مخالفین و منتقدین اعمال میشود به فرمان رضاشاه صورت پذیرفت. ترور میرزاده عشقی مدیرِ نشریهی قرنِ بیستم، ترور و بریدنِ سرِ واعظ قزوینی! مدیرِ نشریهی نصیحتِ قزوین و ترورِ ناموفق سید حسن مدرس نمایندهی مجلسِ شورای ملی از جملهی این فرامین هستند.
– رژیمِ رضاشاه در سالهای آغازینِ به قدرت رسیدن در برابرِ سنگبارانِ یک گروهِ تئاتر (در شهر انزلی) که یک بازیگرِ زن داشت، سکوت کرد و مأمورین شهربانیِ رضاشاهی در این جریان به نوعی حافظِ سنگاندازانِ مرتجعِ مذهبی بودند. این همان رژیمی است که چند سال بعد اعلامِ کشفِ حجاب نمود و خود را طرفدارِ برابرِ حقوق زن و مرد اعلام نمود.
– فقط در سالهای 1306 و 1307 (سالهای دوم و سوم سلطنتِ رضاشاه) وارداتِ کالا از انگلستان (اولین طرفِ قراردادِ تجاریِ دولتِ ایران) نسبت به سالهای 1293 و 1294 خورشیدی، 9 میلیون قران افزایش داشته است. این به معنای سودِ سرشاری برای امپریالیسمِ انگلستان بود!
– ایران تا پایانِ سال 1308 خورشیدی صرفاً مصرف کنندهی کالاهای روسی و انگلیسی (از قبیل رنگ، مشروباتِ الکلی، پارچههای نخی، کبریت و …) و اولین تولید کنندهی موادِ خامِ اقتصادِ سرمایهداریِ انگلیس (از قبیلِ پنبه، نفت، قالی، خشکبار، پشم و برنج) بوده است.
– در دورانِ حکومتِ رضاشاه کشاورزیِ ایران و ابزارهای تولید در این رشته عملاً هیچ پیشرفت و تکاملی نیافت و مناسباتِ عقب افتادهی زمینداری در روستاها همچنان دست نخورده باقی ماند.
– رضاشاه علاقهی عجیبی به غصبِ (تصاحب) زمینهای مرغوبِ کشاورزی به نفعِ خود داشت و در هنگامِ سرنگونی حدود 400 هزار هکتار زمینِ غصبی به نام وی بوده است.
اشاره به این موراد تاریخی فقط جهت تشویق علاقمندان به مطالعهی دقیقتر تاریخ است و شرح و بسط این موارد در یک چهارچوب تاریخی در حوصله و اولویت این نوشته نیست و تنها جهت نمونه ارائه شدند.
***
در این نوشته هدف فقط اشارهای مختصر به یکی از مباحث داغ این روزها پیرامون خیزش مردمی آبان ماه ۹۸ بود که سعی شد به جوانبی از آن پرداخته شود. این روزها رژیم جمهوری اسلامی با ایجاد خفقان و سرکوب جلوی اطلاعرسانی را گرفته است و هر روز به طریقی به تهدید و خط و نشان کشیدن برای معترضان و دستگیرشدگان مشغول است. شدت سرکوب خیزش آبانماه ۹۸ نشان داد که این توهم و درکی نازل از اصلاحطلبیِ درونْسیستمی، یاوهای بیش نیست و شدتِ سرکوب، تابعی از توازنِ قوایِ «حاکم و محکوم» و الزاماتی است که یک حکومتِ ستمگر فقط گاهی ناچار است به آن پایبند باشد و گرنه این حکومت و تمامیِ عناصر و چهرههایش کوچکترین فرصتی به دست بیاورند باز رویی که دههی شصت نشان دادند را احیا خواهند کرد. به مواضع عمادالدین باقی، اکبر گنجی، سعید لیلاز، صادق زیباکلام، عطالله مهاجرانی نگاه کنید. به تهدید به داغ و درفش و شکنجه و تاکید بر زجرکُشیِ به قولِ خودشان اشرار -که از صدا و سیما تبلیغ میشود- توجه کنید. تمامی همراهان و مبلغان و مروجان اصلاحطلبی چه سبز و بنفش و قهوهای و بهاری، در این جنایتی که علیه مردم بیچیز و فقیر و ستمدیده سهیم هستند. مردمی که حتا نیروی انتظامی هم به طعنه و با تفرعن به بیسوادی و بیکاری و کمدرآمدی آنها اشاره میکند. رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب تهیدستان و کارگران، اِتنیکها (اقوام) و مذاهب و عقاید مختلف، زنان و کودکان یدی طولانی و مشتی آهنین دارد که هر دفعه به بهانهای از آستین ولایت بیرون میآید.